تَـبـتـیـلْ

... وَ تَـبَـتَّـلْ اِلَـیهِ تَـبتـیـلا

هوای دو نفره یعنی

پیاده روی دونفره ی اربـعـیـن



شروع متفاوتی می شود 

وقتی همین اول زندگی در این مسیرِ پیاده روی

سه واحد عشقِ مشترک به  سوم شخصِ مفرد را پاس کنید

سه واحد ایثار

دو واحد چشیدن سختی

دو واحد دنیا دیده شدن

یک واحد سرد و گرم چشیدن

سه واحد همدلی

دو واحد رقیق القلب شدن

به مقدار قابل توجهی کارگاهِ تجلّیِ جـلـواتِ حُـسیـن علیه السلام

و ...


بماند مقدار زیادِ زدوده شدنِ زنگارهای نفسانیِ مفرد و مشترکتان.



به روایت تصاویر :



یک زوج چینی در حال پذیرایی از زائران سیدالشهدا(ع)









هوای دو نفره یعنی

اصلا هوا یعنی هوایِ حسین

مفرد، مشترک یا جمع

وگرنه هوا، هوای نفس می شود


السلام علیک یا سید الأحــــــرار، یا اباعبدالله الحسینعلیه السلام



۱۰ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۲ ، ۰۷:۵۲
تبتیل

هر روز که به اربـعیــــن نزدیک تر می شود بیشتر می فهمم که جاماندن از این پیاده روی یعنی چه!

بیشتر به مفهوم بی لیاقتی فکر می کنم!

بیشتر فکر می کنم که اربعینِ سال دیگر زنده ام و توفیق پیاده روی نجف-کربلا را خواهم داشت؟!


و الان، فقط ذوق مرگم که پیاده روی تهران-شاه عبدالعظیم را برای ما گذاشته اند

جایی که در توصیفش از زبان معصوم رسیده است : مَن زارَ عبدالعظیم بِـرِی کَمَن زارَ الحُـسَیـن بِـکـربـلا



السلام علیکِ یا جَـبَـلُ الـصّـبـر، یا زیـنـب کبـری(س)


شکسته تر شده این دل، دلِ بدونِ حسین

شکسته تر شده هرچه دوا گذاشته ام


اگر نشد که تَـنَـت را کفن کنم اما

هنوز هم کفنـت را سوا گذاشته ام


هنوز خونِ گلویِ تو رنگِ مویِ من است

گمان مَـبر که به مویـم حنـا گذاشته ام


اگر بناست ببینی مرا بیا گودال

که خویش را لـبِ گودال جا گذاشته ام




» به استثناء شعر، پستِ اتوکشیده ای شد.. هیچ به دلم نَشست!!


۷ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۹۲ ، ۱۸:۳۷
تبتیل

اصولا آدم مریض که می شود کمی تا قسمتی بچۀ بهتری می شود، یعنی تا حدی می شود فهمید مضمونِ آن کلامِ بزرگان را که "بیماری روح آدم را صیقل می دهد" .

مثلا همین التماسِ دعا نوشتی که قرار بود برای بابُ الحُـسَین بنویسی با حالِ مریضی دل نشین تر ت می آید

از بد روزگار استعدادم در نوشتن ابوعطا می خواند.

فقط یک سری بریده بریده گویی های شلخته که رژه می روند درونم که نمی توانم سامانشان دهم.


قبلا ها یعنی سال های پیش بچۀ بهتری بودم* ، به چیزهای خوب تری فکر می کردم و به نتیجۀ خـــاصــی هم رسیده بودم

نه، "نتیجه" واژۀ درستی نیست، یک جور تجربۀ عرفانی مثلا.

خواننده جان، قبل از اینکه از درون خاطرت با تاکید بگذرد که این بشر چه اعتماد به نفسی دارد و چقدر از خودش متشکر است که همچین اصطلاحاتی را در روز روشن به خودش نسبت می دهد، گوش ات را بده تا بگویمت از آن شرابِ روحانی.

همه اش همین بود که من چقدر زیارت سیدالشهدا را دوست دارم

همه اش همین بود که من چقدر کربلا را دوست دارم


شاید بنظر مفهومی متدوال و عمومی بیاید، قبول...؛  اما برای خودِ آن روزهایم نسبت به قبل ترَش خیلی وسیع تر و عمیق تر بود

دلم برای آن روزها خیلی تنگ شده.../


زائـر شدی نسیم صدای مـرا گرفت **

از دستم التماسِ دعای مـرا گرفت



دلم را درونِ بقچه می پیچم، می دهم به بابُ الحُسَین امانت ببرد

امانتی که دوست تر دارم در برگرداندنش جفا کند!

 دوست تر دارم امانتی که می دهمش را همان جا بگذارد و برگردد...



حتی غبار پـرچـم تو می دهد شِفا

این جا دخیلِ تک تکِ اسباب می شوم



می دانم بابُ الحُسَین خوب می داند حالِ جاماندگان را...

دعای همه مان بدرقه اش/
اللّهمَـ سَلِّـمـ مُسافـرینـا...



* بهتر از حالا بودم، و گرنه آنوقت هم آدم حسابی نبودم
** درستش این است: زائر شدم نسیم صدایِ مرا گرفت


/ امروز پست قبل دچاره تغییراتی شد /
۹ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۴ آذر ۹۲ ، ۱۴:۵۹
تبتیل

. . . وَ قَدْ بَقیَ هذا الْطِفلُ یَـتَـلَـظّی عَـطَـشا، فَاسْقُوهُ شَربَهً مِنَ الْماء.

فَبـَیـْنـَما هُـوَ یُخاطِبُهُمْ، إذْ رَماهُ رَجُلٌ مِنهُمْ بِـسَهْمٍ . . .

فَـذَبـَحَهُ . . .

و جایی با این قید دیده بودم

مِنَ الْـاُذُنِ إلیَ الْـاُذُن . . . *

【☂】


【☂】
【☂】


وقتش رسیده است که با روضه‌های خُشــک

اشـکـی زِ چشم چند نفر در بیـاوری


وقتش رسیده است که موسی شوی و باز

از نـــیـــــل تا فــــــــرات جـــگـــر در بیاوری


                                         تــو از نوادگان مسیـحی بعید نیست

                                         از خــاک، مَشک تازه و تر دربیـاوری!


در این کویرِ خار، گـُل انداخت گونه‌ات

گفتی کمـی ادای پـــــــدر دربیاوری!



*

و این  کودک را چنان گذاشتید که لبانش از تشنگی(همچون ماهیِ بیرون آب) به لرزش افتاده، جرعه ای آب به او دهید

در این فاصله که حضرت با ایشان سخن می گفتند، ناگهان مردی تیری پرتاب کرد . . .

که آن تیر کودک را ذبح کرد . . .


گوش تا گوش ذبح کرد . . .

۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۹۲ ، ۱۸:۴۸
تبتیل


فَـلَـمّا وَصَلَـها

قال (علیه السلام): مَا اسْمُ هذه الْاَرض؟

فقیل: کــــــربلاء

فقال(علیه السلام): اَللّهم اِنّی اَعوذُ بِکَ مِنَ الْکــَربِ وَ الْـبَـلاء

ثمّ قال هذا مَوضِعُ کــَرب و بلاء

اَنْــزِلــوا . . . 


❉❉

در زیـر آفتـــاب مَبـر آن جمـ ــ ـال را

با کس معـامـلـه مَنَما آن جــلال را

【☂】

هِی دست می کشی به گــلـ ــ ــویـت برای چه؟

پاســخ نــداد کسی این ســــــوال را

【☂】

اصلا بـرو بـسوی یـَـمَـن ای عـقــیـــق من

زیر رکــاب حیــف مکن آن جمـ ــ ـال را

【☂】

این هفتـه قبلِ رفتـن خـود، کن کـفــن مـــرا

من بـی تــــــو طــی نمی کنــم این مـاه و ســال را




» خیلی به ترجمه اعتقاد ندارم، گاهی حق مطلب را اداء نمی کند!
   شاید کارکرد شعری که گذاشتم ترجمه متنِ بالاست:)
 اگر برای حصول معنا اصل متن کفایت نکرد می توانی در جستجوی گوگل بیابی سایت هایی که ترجمه اش کرده اند
۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۹۲ ، ۱۹:۲۰
تبتیل

1/ میان خاک سر از آسمـــان درآوردیم


نزدیک 9 شب بود که تلفنم زنگ زد؛ دوستم بود.

_ بیا بریم کهف الشهدا یکی از شهیدان گمنامِ مدفون در آنجا شناسایی شده. میای؟

+بهت خبر می دم

.

.

سرمای هوا دوست داشتنی بود طوری که سویتشِرت ام را همان داخل ماشین گذاشتم و با دوستم زدیم بیرون

ساعت 1 نیمه شب بود و کهف الشهدا را نورِ ملایمی مَجاز از نور شهیدانِ خفته در آنجا روشن نگه داشته بود

چقدر خیره به دنبالِ ارغوان گشتیم

زِ خاکِ تیره ولی استخوان در آوردیم

و ادامه ی ماجرا :

شهید مجید ابوطالبی/ 25 ساله/ شهادت منطقه سومار



2/ ردّ پـا


حوالی کهف الشهدا جای دیگری هم هست که اسمش هم خاطراتِ غبار نگرفته ام را بدجور داغ می کند، چه برسد به رسمش!

در عالمِ درونِ من بام تهران شش دُنگ سند خورده به نامِ کسی که وقتی کلافه بود و از دسترس خارج می شد می گفت می شود آنجا پیدایم کرد.

دیشب آمدم پیش پیش اولین زمستانِ نبودنت را پاکوب کنم که مبادا همین چند قدم ردّ پایت در خاطرم زیر برفِ مرورِ زمان گم شود


یادگار بماند. 92/8/8 نیمه شب


دیشب چندتا چاله چوله به چشمم خورد. یک آن نگران شده بودم که نکند بیایی اینجا حواست بهشان نباشد و آسیب ببینی که همان وقت لبخند تلخی روی لبانم نِشست و تمام چاله ها را پُـر کرد

یادم آمد اصلا دیگر تهران نیستی! .

می دانی؛حالا که فکر می کنم می بینم خیالم راحت است هر وقت تهران بیایی و احیاناً هوس کنی بامش را هم زیر پا بگذاری این بار کسی همراهت هست که مراقب تمام چاله ها باشد :)


حاشیه :
این حرف ها را در "تبتیل" می شود گفت، جایی که خیالم کمی راحت است صدها کیلومتر با تو فاصله دارد
و
چه باک از اینکه در محله ی "چینی" ها چار کلمه به لسانِ "فارسی" از آن روزها و این روزها گفته باشم :)



۷ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۲ ، ۰۵:۲۸
تبتیل


الحمدلله الذی که گذاشت امسال هم عرفه را نفس بکشم!!


»شروع

یا اباعبدالله، آقا خودتان می دانید اغراق نمی کنم، سطر به سطر این دعایی که انشاء کرده اید چه می کند با دلم و عجب نیست نام آن کوه "جَبلُ الرّحْمِه" باشد که در نهم ذی الحجه سال شصت هجری بر فرازش خواندید اَلحمدُلله الذی لَیْسَ لِقَضائِه دافِـعْ . . .

راستی همین اول کار باید سمتِ خیالم را به کدام قضای الهی متمایل کنم؟!

آخر هنوز تا کربلا راه زیادی در پیش است . . .



آقا می دانید چقدر دوست دارم با شما هم نوا شوم:

وَ انا اَشهدُ یا الهی بِحَقیقَه ایمانی وَ عَقْد عَزَماتِ یَقینی


»وُقــوف

یا اباعبدالله؛

دوست دارم عرفه را، بلکه تمام عُمرم را در صحرای تـو وقــوف کنم


سرم خاک کف پای حسین است

دلم مجنون صحرای حسین است

» تقصیر

 یا اباعبدلله؛

در حجِّ تـو حاجیانت سر از بدن "تقصیر" می کنند 


بـادا شلـوغ دور و برت کـعبۀ عـزیـر

من حاجیِ تو ام که به تقصیر می شوم


» روح

یا اباعبدلله؛

ای روحِ ناشناختۀ عرفه و عرفات و عرفان؛



/ یا بُنَیَّ، قَتَلوکَ وَ ما عَرَفوکَ وَ مِن شُرْبِ الْماءِ مَنَعُوکَ /




+
التماس دعایِ . . .

۹ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۱ مهر ۹۲ ، ۲۲:۵۶
تبتیل


بعضی وقتها برای گذاشتن یک پست آدم ناچار است "کـُنتراست"  متـنش را دستکاری کند

فی المثل این " وضوح "  تا جایی تقلیل پیدا کند که حتی سایه روشن های دلِ متن هم دچارِ خفه خوانِ ناحق شوند!



اللهم اجعلنا اهلِ اشاره !!




پ.ن1:
به مجرد اینکه به بعضی ها  بگویی  "ف" می توانی در راهِ  برگشت از "فرحزاد" ملاقاتشان کنی!
آنانم آرزوست!

پ.ن2:
 این پست فرا زمانی بود...کلی و برای همیشه


۱۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۷ مهر ۹۲ ، ۱۵:۲۵
تبتیل


"پیش از ابتداء" عمداً بعد از "ابتداء" نوشته شد!!
اما بیانِ اولین پُست اصلی را، حرفِ اول را ب دووشِ "پیش از ابتداء" گذاشتم!



نوکر

خیلی مهم است آدمیزاد حرف اول را از کجا شروع کند، پیش خودش اَلاَهَم فَألمُهِم بکند ک اول کجا برود سراغ کی برود، از کی بگوید...

مَشقِ حُـسیـن کرده ام و باز می کنم

تـکلیـف را مُـعلّـم تـکــرار می کند


رسالتِ این پست خواهشِ اشک است، اصلا بگو ببینم دل گرفته ای رفیق؟ دوست داری گریه کنی؟

توپ ت  گم شده؟ پول کم آوردی؟ با معشوقت قهری، شکست عاشقانه خوردی یا ... ؟
یا
از اخلاقت ناراحتی؟ نکند از کمی عباداتت دلگرفته ای؟ شاید هم از نَفس أمّاره ب تنگ آمده ای یا ... ؟

نمی پرسم از چه ها دلت گرفته است، فعلا مهم این است ک دلت گرفته است بیا ببینیم چکار می شود کرد

مضمونی دست و پا شکسته یادم آمده از امام رضا(ع)

 یأبنَ شَبیب اِن کُنتَ باکیاً لِشیءٍ فَأبکِ للحُسَینِ بنِ عَلیِ
یأبن شبیب اگر خواستی برای چیزی گریه کنی برای حسین بن علی(ع) گریه کن

بهانۀ اشک را ک خودمان کم نداریم رفیق، بهانه را بگذار فقط بهانه بماند نه بیشتر و سریع قبلۀ چشمانت را ب سمتِ حسیــن(ع) متمایل کن


نم پس نمی دهد دل خونم به غیرِ اشــک

این پَـرده پوشی است که سَتـّـار می کند



حسین(ع) جان!
حتی بهشت . . .

حتی بهشت ارزشِ اشــکِ مـرا نداشت

چشمم فقط ب خاطرِ تـــــو کار می کند



حتما تو هم ب این فکر کرده ای ک " اصلا حسین جنسِ غمش فرق می کند "، هرچقدر در مجلسِ حسین(ع) گریه کنی، ب سر و سینه بزنی، یا همین ک آنجا حضور داشته باشی.. هیچکدام باعث افسردگی و دل مردگی نخواهد بود

با روضۀ حسین نَفَس تازه می کنم

وقتی هوای شهر نَفَس گیر می شود

***
می آیم از کدورت و اشکِ عزای تــو

سرچشمۀ طهارت تصویر می شود



مبادا خیال کنی خواستن حوائجِ روزمره ات از امام حسین(ع) کاری عوامی و سطح پایین است!
اتفاقا باید جزئی ترین خواسته هایت، مثلا نمکِ سفره ات را هم از ایشان طلب کنی چ برسد ب دیگره چیزها
این منافاتی ندارد با عُمقِ فهم تو از عظمت ایشان و این خانواده.. که سیرۀ بزرگان هم همین بوده است

حتی غبــارِ پـرچمِ تــو می دهد شِفاء

اینجا دَخیـلِ تک تکِ اسباب می شوم
 

فرمایش پیغمبر اکرم(ص) را که شنیده ای اِنَّ لِقَتُلِ الْحُسَیْنِ حَرارَةً فی قُلوبِ الْمُؤمِنینَ لا تَبْرَدُ اَبَداً
حرارتی ک هیچگاه ب سردی نمی گراید...

هر "یا حسین" زخـمِ جدیدی ست، کهنه کار

آن کهــنـۀ جــــدیـــــد تـرَم را بـیـــــــــــاورید


مضمونی دست و پا شکسته از یک حدیث خاطرم را روشن کرد، اگر اشتباه نکنم می گفت در مصیبت سیدالشهدا(ع) خدا بر دل مومنین پرده ای کشیده ک مبادا همه چیز را بفهمند و دِق کنند


دیدی روضه خوان ها در بین روضه خوانی ب جاهای سختِ ماجرا ک می رسند گاهی از این اصطلاح استفاده می کنند : "ان شاالله راست نباشد... : (( "
مگر اینکه با تَغافُل(مصلحتاً خود را ب نداستن زدن ) بشود کمی آرام ماند...


سنگیـنـیِ غمَــت به تـغافُل مرا فکند

لعنت به من اگر زِ سَرم وا کنم تـــو را






غَرضِ این پست نَمی اشک بود برای حضرتِ ارباب(ع) و کمی یـاد  برایشان!

حالا به سطورِ آخر رسیده ام  و می بینم هنوز غَرَض حاصل نشده

می دانم گناه مانع است و  می دانم مانع همان مـ ـن است، همان نَفسِ مـ ـن

اما حضرتِ دلدار (ع) به خودتان قَسَم دوست دارم ببارم برای شما، از خودتان می خواهم اشک را...


این چشم ها سوالِ دو مجهولیِ مَنـند

حل کن در آب مسألۀ جویـبــار را
. . .



۷ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۹ مهر ۹۲ ، ۰۵:۰۵
تبتیل

بسم الله الرحمن الرحیم


۞ ... وَ اذْکُـرِ اسْمَ رَبّـک وَ تَـبَـتَّـلْ إِلَیْهِ تَـبْتـیلا ۞ سوره مزمل/ آیه 8


و نام پروردگارت را یاد کن و تنها دل بر او ببند!





ک این راه جز با مبارزه رفتنی نیست و اینجا "وفا به رنگ خون"* است



*نام وبلاگ یکی از خوبان



۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۸ مهر ۹۲ ، ۰۴:۴۹
تبتیل